اينكه آيه تطهير و احاديث فضيلتى بس بزرگ رابراى اهل بيتبيان داشته است، مورد قبول اماميه و اهل سنت مىباشد، ولى درتعيين مصداق آن دو نظريه وجود دارد: اماميه معتقدند كه اين فضيلتبزرگ و اينويژگى برجسته از آن كسانى است كه داراى مقام عصمتباشند، يعنى امامانمعصوم(ع) و فاطمه زهرا(س) كه اهل بيت رسالت و امامتند.
ولى گروهى از اهل سنتبه لحاظ نقطه نظرهاى عقيدتى خويش گفتهاند كه منظور ازاهل بيت زنان پيامبر(ص) مىباشد و اين آيه در شان آنان نازل گشته است.
اين ادعا نقدپذير است، زيرا اراده تكوينى خداوند از مراد، تخلف نمىكند، امادر مورد برخى از زنان پيامبر شاهد خالفتبا امر و نهى خدا هستيم. و تاريخنشان مىدهد كه پس از وفات رسول خدا(ص) عايشه بر خلاف توصيه پيامبر(ص) و تصريحقرآن كه فرموده است: «و قرن فى بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهليه الاولى» ازمكه مكرمه براى جنگ با امام على(ع) لشكركشى كرد و جنگ جمل را به راه انداختو پس از كشته شدن هزار نفر در اين نبرد مغلوب گرديد و حضرت او را به مدينهبازگردانيد.
و اين تنها خلاف و مشكلى نبود كه از وى سر زد، او در زمان خلافتعثمان از سرسختترين دشمنان عثمان بود و مردم را عليه او تهييج مىكرد وپيراهن رسول خدا را به مردم نشان مىداد و مىگفت هنوز پيراهن پيامبر نپوسيدهاست در حالى كه عثمان سنت رسول خدا را از ميان برده است. عايشه هثمان را بدمعرفى كرد و حتى قتل او را لازم مىدانست و براى اعتراض به حكومت عثمان بود كهاز مدينه به مكه رفت. و در آنجا خبر كشته شدن عثمان را به او دادند و او بهگمان اينكه پس از عثمان، طلحه خليفه خواهد شد با خوشحالى به مدينه بازگشتولى هنگامى كه ديد مردم با على(ع) بيعت كردند به شدت نگران گرديد و سوگندياد كرد كه عثمان مظلوم كشته شد و پرچم خونخواهى عثمان را به منظور مبارزهبا خلافت على(ع) برافراشت. در هر حال با توجه به لزوم تناسب بين ظلم و موضوعاحتمال اينكه مراد از اهل بيت در آيه زنان پيامبر و يا آنكه مراد همه كسانىباشند كه در خانه آن حضرت و تحت تكفل او زندگى مىكردند باشند ناتمام به نظرمىآيد زيرا آنچه كه از منابع و پايههاى شناختبه دست مىآيد اين است كه آنانمورد اعتماد و پيروى از آنان خطا و ضلالت و گمراهى را به دنبال ندارد پس بايدآنان از كسانى باشند كه بگونه كامل از فرامين وحى آگاهى و از هر گونه خطا وعصيان و اشتباه مصونيت داشته باشند و اين ويژگيها در همه افراد خانوادهپيامبر وجود نداشتبلكه در افراد خاصى وجود داشت.
ظاهرا اولين كسى كه نظريهياد شده را در اهل سنت ابداع كرد «عكرمه» و مقاتل بوده است. علامه واحد مىگويد: عكرمه در بازار صدا سر مىداد و مىگفت آيه تطهير در بارهزنان پيامبر نازل شده است.
در تفسير الدر المنثور آمده است كه عكرمه گفت: هر كس حاضر باشد با او مباهلهخواهم كرد كه آيه تطهير در باره ازواج رسول(ص) نازل شده است.
از شيوههاى مختلف كار او كه در مان مردم فرياد مىزد آيه تطهير در باره زنانپيامبر فرود آمد و يا مردم را به مباهله مىخواند چنين استنباط مىشود كه ايننظريه در ميان مسلمين شناخته شده نبود، و مردم عقيدهاى غير از عقيده اوداشتند و بدين جهت جلالالدين سيوطى در تفسير الدر المنثور مىگويد عكرمه بهمردم مىگفت: مراد از آيه تطهير و اهل بيت آن چيزى نيست كه شما فهميدهايدبلكه مراد زنان پيامبر است.
اهل رجال در كتابهاى خويش او را يكى از معاندان اميرالمؤمنين(ع) دانستهاند ودر باره او گفتهاند كه احاديث زيادى را جعل كرده و به ابنعباس نسبت داده استو احتمال مىرود كه همين حرف او نيز از جعليات خود او باشد.
تمسك و اعتماد به قول كسانى چون عكرمه و مقاتل با وجود اخبار معتبر و قابلاطمينانى كه عليه نظريه آنان وجود دارد، جايى نخواهد داشت.
در تفسير طبرى از ابوسعيد خدرى نقل شده كه رسول خدا فرمود آيه تطهير دربارءه پنج نفر نازل شد، من و على و فاطمه و حسن و حسين. از امسلمه و عايشه وعمر بنابى سلمه روايتشد كه آيه انما يرى الله الخ در خانه امسلمه نازل شد وپيامبر على و فاطمه و حسن و حسين را طلب كرد و آنها را در زير كسا قرار دادو پوشيده شدند سپس فرمود اينان اهل بيت من مىباشند كه خداوند رجس و پليدى رااز آنها از بين برد و آنها را پاك و پاكيزه قرار داد.
در تفسير الدر المنثور از ابنعباس نقل شده كه رسول خدا مدت نه ماه هر روز بههنگام وقت نماز به درب خانه على مىآمد و مىفرمود: «السلام عليكم و رحمه اللهو بركاته، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا الصلاهيرحمكم الله كل يوم خمس مرات».
در كتاب مذكور از ابوسعيد خدرى نقل شده كه پيامبر(ص) چهل روز بر درب خانهفاطمه مىآمد و سلام و رحمتخدا را براى اهل بيت آرزو مىكرد و مىفرمود: «انمايريد الله ليذهب عنكم الرجس (اهل البيت) و يطهركم تطهيرا انا حرب لمن حاربتمو سلم لمن سالمتم ...»
در شواهد التنزيل حسكانى از جامع تميمى نقل شده كهمن و مادرم نزد عايشه رفتيم، مادرم از او در باره على پرسيد، عايشه گفت: چهگمان مىبرى به مردى كه فاطمه همسر و حسن و حسين دو فرزند اويند، من به چشمخود شاهد بودم كه رسول خدا آنها را با پارچهاى پوشانيد و فرمود: خدايا اينهااز اهل بيت من هستند «اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا».
در همان كتاب از امسلمه روايتشده كه آيه تطهير در خانه من بر پيامبر(ص)نازل گشت، هنگانى كه رسول خدا بود على و فاطمه و حسين و حسين نيز در كنار اوبودند و من بر درب خانه ايستاده بودم و گفتم اى رسول خدا آيا من از اهل بيتتو نيستم؟ حضرت فرمود: خير، تو از همسران پيامبرى.
اين گونه روايات و مضامين در كتب اهل سنتبسيار است كه پرداختن به آنها مجالوسيعى را مىطلبد، و ما به همين چند نمونه اكتفا مىكنيم.
يكى از شبهاتى كه در مورد آيه تطهير مطرح شده و سبب گرديدهكه برخى گمان برند منظور از اهل بيت زنان پيامبر هستند، مساله رعايت وحدتسياق آيات مباركهاى است كه آيه تطهير را دربرگرفته است. برخى معتقدند آيات مذكور قطعا در مورد زنان پيامبر نازل شده، زيرا يكنواختىو وحدت سياق آيات مقتضى است كه آيه تطهير نيز در شان آنها باشد.
مطلبى كه در رفع و دفع اين شبهه مىتوان آورد اين است:
اولا، در كلام عرب لفظ اهل بر ازواج اطلاق نمىشود، مگر از باب مجاز، و رواياتنيز همين شيوه عرفى را مىرساند.
در صحيح مسلم، باب فضائل على، چنين آمده: «ان زيد بنارقم سئل عن المرادباهل البيت، هل هم النساء، قال لا وايم الله، ان المراءه تكون مع الرجل،العصر من الدهر ثم يطلقها فترجع الى ابيها و قومها.» از زيد بنارثم سؤال شداز اينكه منظور از اهل بيت چه كسانىاند آيا منظور زنان پيامبر مىباشند درپاسخ گفت نه به خدا قسم زن با همسرش در قمستى از زمان زندگى مىكند و بعد كهاو را طلاق داد به نزديك خانوادهاش برمى گردد.
از امسلمه نقل مىكند كه گفت: «نزلت هذه الايه فى بيتى ... و فى البيتسبعهجبرئيل و ميكائيل و على و فاطمه و الحسن و الحسين و انا على باب الباب. قلتاءلست من اهل البيت؟ قال انك على خير انك من ازواج النبى». اين آيه در خانهمن فرود آمد در وقتى كه در آن هفت جبرئيل، ميكائيل، على، فاطمه، حسن و حسيندر اينجا بودند و من بر درب خانه بودهام گفتم آيا من از اهل بيت نيستم درپاسخ آمده تو از همسران پيامبر و بر خير و صلاحى.
ثانيا، اگر از جواب نخست چشمپوشى كنيم و فرض را بر اين بگذاريم كه كلمه اهلشامل همسران نيز مىتواند بشود، ولى با توجه به اينكه هيچ يكى از زنان پيامبرادعا نكردهاند كه آيه تطهير در باره آنها نازل شده بلكه كسانى چون امسلمهتصريح كردهاند كه آيه در باره على و فاطمه و حسن و حسين نازل گشته است، لذاجايى براى توهم مذكور باقى نمىماند، زيرا اگر اين آيه در شان همسران رسولخدا نازل شده بود، اهميت آن سبب مىشد كه ايشان همواره آن را در فضيلتخوديادآور شوند و از اين شايستگى بزرگ غفلت نورزند.
در صحيح مسلم روايتى از عايشه نقل شده است كه گفت: «خرج النبى(ص) غداه وعليه مرط مرحل من شعرا سود فجاء الحسن بنعلى فادخله ثم جاء الحسين فدخل معهثم جائت فاطمه فادخلها ثم جاء على فادخله ثم قال انما يريد الله ليذهب عنكمالرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا»
يك روز صبح پيامبر (از خانه) خارج شد وعبائى كه از موى سياه بافته شده و داراى رنگهاى مختلفى بود بر تن اشتحسنبنعلى آمد او را (رسول خدا) در زير عباى خود جا داد پس از وى حسين آمد او رانيز در زير عبا قرار داد آنگاه فاطمه وارد شد او را نيز در زير عبا داخلنمود سپس على آمد او را نيز در زير عبا داخل نمود و فرمود انما يريد اللهليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا.
البته در زمينه حديث كساء تعبيرات ديگرى نيز هست و جالسان ديگرى نيز نقل شدهاست كه از جهتسند ضعيف و از نظر محتوا مخدوش است.
ثالثا، تمسك به وحدت سياق براى فهم آيه در صورتى صحيح است كه نصى در كارنبايد و با بودن نص قابل اعتماد، تكيه كردن بر سياق آيات باطل و اجتهاد دربرابر نص است.
رابعا، تمسك به وحدت سياق در كلامى جاى دارد كه كلام داراى پيوستگى قطعى باشد،اما با توجه به اين كه آيات قرآن بر اساس شان نزول و يا ترتيب نزول جمعآورىنشده است لذا تمسك كردن به سياق آيات مجالى ندارد.
و نكتهاى كه عدم پيوستگى آيه تطهير با قبل و بعد از آن را تاييد مىكند،ضمايرى است كه در آيات مذكور به كار رفته، زيرا آياتى كه به همسران نبى(ص)مربوط مىشود دربردارنده ضماير جمع مونث است، مانند «فى بيوتكن، لستن، اناتقيتن، فلا تخضعن، قلن و ...» در حالى كه ضماير آيه تطهير به صورت جمع مذكر«عنكم، يطهركن» آمده است.
ممكن است گفته شود كه اگر آيه تطهير از آيات قبل و بعد به كلى تجزيه شدهبود، جدايى آيه تطهير از آيات قبل و بعد را نزديكتر به قبول مىساخت، ولىمىبينم كه آيه تطهير يك آيه كامل و مجزا نيست و بخشى از آيه را تشكيل مىدهد،در حالى كه صدر آيه بلكه بيشتر آيه در مورد زنان پيامبر است و اگر با اينوصف بخواهيم بخش دال بر تطهير را جداى از صدر آيه بگيريم، مستلزم استطراديعنى وجود كلامى بيگانه و بىتناسب در بين كلامى ديگر است و استطراد خلاففصاحت است.
اين بيان نيز قابل پاسخ است، زيرا: اولا استطراد در همه جا خلاففصاحت نيست و ثانيا، در آيات ديگرى از قرآن نيز استطراد به چشم مىخورد:
در قرآن كريم آمده فلما راى قميصه قد من دبر قال انه من كيدكن ان كيدكنعظيم يوسف اعرض عن هذا كه جمله (يوسف اعرض عن هذا) استطراد است و نيز درقرآن كريم آمده قالت ان الملوك اذا دخلوا قريه افسدوها و جعلوا اعزه اهلهااذله و كذلك يفعلون و انى مرسله اليهم بهديه فناظره بم يرجع المرسلون. دراين آيه صدر و ذيل آن نقل قون بلقيس است ولى جمله (و كذلك يفعلون) استطراد وتاييد خداوند است و اما در آيات مورد بحث از آنجا كه روى سخن با زنانپيامبر بوده و اين احتمال مىرفته كه خطاب مذكور متوجه اهل بيت نيز باشدخداوند با جملهاى كوتاه حساب و مقام اهل بيت را از زنان پيامبر جدا ساخته وعظمت و رفعتشان و عصمت ايشان را يادآور شده است و اين غرضى است عقلانى كهاستطراد را موجه مىسازد و مخل به فصاحت نيست.
چرا ياران پيامبر اكرم از آن حضرت در باره اهل بيت(ع)نپرسيدند و حضرت به تفصيل پاسخ نداد؟
بعد از بررسى در احاديثبه خصوص حديثى كه مىگويد چهل روز رسول خدا به دربمنزل فاطمه مىآمد و سلام و رحمتخدا را براى آنها آرزو مىكرد: اين به دستمىآيد كه اهل بيت در نزد صحابه و ياران امرى بود معلوم و نيازى به سؤالنبوده است.
و نيز آيه مباهله كه نشان مىدهد پيغمبر(ص) در مراى و مسمع امت وصحابه على و فاطمه و حسن و حسين را به عنوان اهل بيتخود براى مباهله برد وسپس جبرئيل آيه مباهله را در شان پيغمبر و اهل بيتبر پيغمبر فرود آورد.
مسلم بنحجاج نيشابورى مىگويد هنگامى كه اين آيه: فقل تعالوا ندع ابناءنا واءبنائكم و نساءنا و نسائكم، فرود آمد، رسول خدا على و فاطمه و حسن و حسينرا خواست و فرمود: «اللهم هئولاء اهلى» پروردگارا اينها اهل بيت منمىباشند. همين مطلب را ترمذى و حاكم و بيهقى وغير اينان نيز روايت كردند.
و همچنين موردهاى ديگرى كه احصائشان كتابى ويژه مىطلبد; همگى گواهند براينكه مصاديق اهل بيت و انطباق آن بر على و فاطمه و حسن و حسين آنچنان ازطرف رسول خدا مشخص و واضح شده كه هيچ نيازى بر مسلمين به سؤال در اين بارهنبود.
در اينجا لازم است نكتهاى را بگونه مختصر و فشرده يادآورشويم.
از احاديث گذشته معلوم مىشود كه امام على و فاطمه و دو فرزندش حسن وحسين از اهل بيت محسوبند ولى سؤال اين استبقيه امامان به چه دليل از اهلبيتبه حساب مىآيند.
در پاسخ گفته مىشود به دليل روايات، آنها به دو گونه مىباشند: 1- دسته اول رواياتى است كه نام يكايك امامان در آنها تصريح شده است و ازطريق اهل سنت نيز نقل شدهاند. 2- دسته دوم رواياتى است كه در صحاح و مسانيد جامعه اهل سنت نقل شد ولىتنها در آنها به ذكر تعداد آنها كه 12 مىباشد بسنده شده است ولى نامشان درآن كتابها به ميان نيامد، و بجا استبرخى از آنها را در اينجا يادآور شويم.
محمد اسماعيل بخارى در كتاب خويش از جابر بنسمره روايت كرد و مىگويد سمعتالنبى(ص) يقول يكون اثناعشر اميرا فقال: كلمه لم اسمعها، فقال ابى انه قال: كلهم من قريش.
از رسول خدا روايت كرد كه فرمود: «لا يزال الدين قائما حتى تقوم الساعه، اويكون عليكم اثناعشر خليفه كلهم من قريش. » و فرمود: «لا يزال هذا الامر فىقريش ما بقى من الناس اثنان،
در دلائل الصدق از مسند احمد بنحنبل شيبانى نقلشد كه احمد بنمسروق گفت: «كنا جلوسا عند عبدالله بنمسعود و هو يقرئناالقرآن، فقال له رجل: يا ابا عبد الرحمان هل ساءلتم رسول الله كم يملك هذهالامه من خليفه؟ فقال عبدالله: ما سالنى عنها احمد منذ قدمت العراق قبلك، ثمقال: نعم و لقد ساكنا رسول الله اثنى عشر كعده نقباء بنىاسرائيل» و نظر اينروايات را با كمى اختلاف در مضمون ابوداود وطبرانى و جز آنان نقل نمودهاند.
مستفاد از اين احاديث عبارت است از: 1- بيشتر نبودن خلفا از 12 نفر. 2- بودن همه آنها از قريش. 3- معين و مشخص بودن آنها از راه نص زيرا تشبيه آنها به نقباء بنىاسرائيلهمين معنا را اقتضاء دارد خداوند فرمود: «و لقد اخذنا ميثاق بنىاسرائيل وبعثنا منهم اثنى عشر نقيبا.»
4- وجوب باقى بودن آنان تا زمانى كه ديناسلامى باقى باشد و يا تا قيام ساعت (كه روز قيامت است).
و اين گفتار با آنچه كه از حديث ثقلين مستفاد است «انهما لن يفترقا حتىيردا على الحوض» مناسبت كامل دارد.